علامه مجلسی، آن فحل الفحول، این قضیه را از بعضی از بزرگان نقل میکند، میگوید: ما مجاور مشهد امام هشتم بودیم؛ روز عاشورا عدّهای از ما جمع شدند؛ یک نفر شروع به مقتل خواندن نمود. -خوب گوش دهید؛ این لاطائلات را از میان عوامّ بردارید.- این روایت را در آن مقتل خواند که اگر چشمی بر سیدالشهدا علیهالسلام به قدر بال مگسی تر بشود، تمام گناهانش آمرزیده میشود؛ «وَ لَوْ كَانَتْ مِثْلَ زَبَدِ الْبَحْر.¹»
یکی از حضّار که جاهل بود و ادعای علم میکرد -و نمونهاش امروز بسیار است-، این حدیث را انکار کرد و گفت: این روایت با عقل جمع نمیشود. اهل مجلس که از علما بودند، با او مذاکره کردند؛ قانع نشد و جلسهی روضه به هم خورد.
همان منکر، شب خواب دید که محشر بپا و غوغایی است؛ عطش عطشاً شدیداً؛ در نهایت عطش گرفتار شد؛ چشمش به حوضی افتاد که نه اولش پیداست و نه آخرش؛ متوجه شد که این حوض، حوض کوثر است؛ از عطش به حوض پناه برد.
دید سه نفر ایستادهاند، هر سه سیاهپوش؛ دو تا مرد، یک زن. پرسید: اینها کیانند؟ به او گفتند: آن یکی پیغمبر خاتم صلیاللهعلیهوآله است، آن سیاهپوش دوم امیرالمؤمنین علیهالسلام است، آن زن سیاهپوش فاطمهی زهرا سلاماللهعلیها است. پرسید: چرا اینها سیاهپوشند؟ گفتند: مگر خبر نداری که عزادار حسین علیهالسلام هستند. آمد خودش را برساند؛ از بی بی دو عالم درخواست کرد که یک جرعه از این آب به من بده. حضرت زهرا سلاماللهعلیها به او نگاهی کرد، فرمود: تو همان هستی که منکر اجر گریهکنندگان بر مصیبت مُهجهی قلب من هستی؟
علامه مجلسی فرمود: این مرد از خواب سراسیمه بیدار شد؛ دوان دوان آمد؛ آن جمع را پیدا کرد؛ گفت: استغفار کنید، خدا مرا بیامرزد.² ۱. محاسن، ج۱، ص۶۳؛ كامل الزيارات، ص۲۰۷. ۲. بحار الأنوار، ج۴۴، ص۲۹۳؛ عوالم امام حسين علیهالسلام، ص۵۳۵. @yaranemhdi