بیعت مردم با ابوبکر قبل از دفن پیامبر صلی الله علیه و آله
سلیم میگوید: امیر المؤمنین علیه السّلام حمد و ثنای الهی بجا آورد و فرمود: امّا بعد، من چه چیزهایی از این امّت بعد از پیامبرشان از زمانی که آن حضرت رحلت نموده دیده ام. عمر و اصحابش که بر علیه من متّحد شدند، ابو بکر را بپا داشتند و با او بیعت کردند در حالی که من مشغول غسل پیامبر صلی اللَّه علیه و آله و کفن و دفن او بودم، و هنوز از آن فراغت نیافته بودم که با او بیعت کردند و با دلیل و حق من در مقابل انصار استدلال کردند. بخدا قسم او و آنان که با او متّحد شدند بطور یقین میدانستند که من از ابوبکر به خلافت سزاوارترم.
اقدامات امیر المؤمنین علیه السّلام در مقابل غصب خلافت امیرالمومنین علیه السلام فرمود: وقتی اجتماع آنان بر ابوبکر و ترکشان نسبت به خود را دیدم، آنان را به خدای عز و جل (در مورد حقّم) قسم دادم، و فاطمه علیها السّلام را بر چهارپایی سوار کردم و دست دو پسرم حسن و حسین را گرفتم تا شاید برگردند، و احدی از اهل بدر و سابقه داران از مهاجرین و انصار را باقی نگذاشتم مگر آنکه از آنان کمک خواستم و به یاری خود دعوت کردم و در باره حق خود آنان را قسم دادم، ولی مرا اجابت ننمودند و یاری نکردند. شما ای کسانی از اهل بدر که حاضر هستید میدانید که من جز حقّ نگفتم. گفتند: یا امیر المؤمنین، راست گفتی و نیکو گفتی. ما از این کارهایمان استغفار میکنیم و به درگاه خداوند توبه مینمائیم.
سکوت امیر المؤمنین علیه السّلام بخاطر اسلام و هدر ندادن خون خود سپس فرمود: از طرفی مردم به جاهلیت قریب العهد بودند، و من از تفرقه امت محمّد صلی اللَّه علیه و آله و اختلاف سخن آنان ترسیدم، و به یاد آوردم آنچه پیامبر صلی اللَّه علیه و آله با من عهد کرده بود زیرا آن حضرت به من از آنچه انجام دادند خبر داده بود، و به من دستور داده بود که اگر یارانی یافتم با آنان جهاد کنم و اگر نیافتم دست نگهدارم و خون خود را حفظ کنم.
عمر و عثمان چگونه مقام خلافت را غصب کردند؟ سپس ابو بکر خلافت را به عمر برگرداند، در حالی که بخدا قسم او بطور یقین میدانست که من از عمر به خلافت سزاوارترم. باز هم تفرقه را خوش نداشتم، لذا بیعت نمودم و گوش فرا دادم و اطاعت نمودم. سپس عمر مرا در بین شش نفر قرار داد و کار را به دست عبد الرحمن بن عوف سپرد. ابن عوف هم با عثمان خلوت کرد و خلافت را برای او قرار داد به شرط آنکه آن را به ابن عوف باز گرداند و بعد با او بیعت کرد. باز هم تفرقه و اختلاف را خوش نداشتم. بعد عثمان به عبد الرحمن بن عوف حیله کرد و خلافت را از او دور نمود. ابن عوف هم از او اظهار برائت نمود و خطابه ای ایراد کرد و عثمان را از خلافت خلع نمود همان طور که کفش خود را از پایش بیرون آورد. سپس ابن عوف مُرد و وصیّت کرد که عثمان بر جنازه او نماز نخواند. فرزندان ابن عوف هم چنین پنداشتند که عثمان او را مسموم کرده است. کتاب سلیم ،ص۶۲۷
فدای مظلومیتت مولا که اکنون نیز فرزندت مهدی در این غربت است…