لَا سَيْفَ إِلَّا ذُو الْفَقَارِ وَ لَا فَتَى إِلَّا عَلِيٌّ نعمان رازى از امام صادق عليه السّلام نقل می کند که فرمود: در جنگ احد مردم از پيرامون پيامبر گريختند و پیامبر سخت خشمگين شد، و هر گاه خشم مى گرفت عرقى مانند مرواريد از پيشانى او فرو مى ريخت.
پیامبر نگاهى كرد و على عليه السّلام را در كنار خود ديد و فرمود: اى على! تو هم با زادگان پدرت به کسانی که از پیامبر خدا گریختند بپيوند (یعنی تو چرا همانند بقیه فرار نمی کنی) على علیه السلام عرض كرد: يا رسول اللَّه! من به شما اقتدا می کنم. پيامبر فرمود: پس اينک مرا از دشمنان محافظت کن.
على به کفار حمله کرد، پس نخستين كسى را كه از پای درآورد، جبرئيل گفت: اى محمّد! اين است مساوات. پيامبر صلی الله علیه و آله فرمود: او از من است و من از اویم. جبرئيل گفت: و من از شما دو نفر هستم اى محمّد. امام صادق علیه السلام فرمود: پس پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله به جبرئيل نگريست كه بر اريكه اى از طلا ميان آسمان و زمين نشسته بود و مى گفت: لَا سَيْفَ إِلَّا ذُو الْفَقَارِ وَ لَا فَتَى إِلَّا عَلِيٌّ؛ شمشيرى نيست مگر ذو الفقار و جوانمردى نيست مگر على.