ضربه على عليهالسّلام در جنگ خندق از عبادت امتم تا روز قيامت بافضيلتتر و برتر است
مارس 31, 2024نام علی شفابخش است
مارس 31, 2024حقایقی از اولی و دومی که پنهان مانده
حاکم حسکانی عالم سنی مینویسد: « …پس از آن عمرو بن عبدود به میدان جنگ درآمده و مبارز طلبید، علی بن ابیطالب از جای برخاست به پیغمبر عرض کرد من مبارز او هستم؛ آن حضرت فرمود : بنشین این عمرو است باز عمرو تکرار کرده و شروع نمود به سرزنش کردن مسلمین و رجزخوانی نمود و میگفت: صدای من گرفت بس که مبارز طلبیدم شجاعت در جوانمرد آنست وجود بهترین صفت میباشد. علی بن ابیطالب متقابلاً به او خطاب نموده و گفت: ای عمرو شتاب مکن، آمد به سوی تو اجابت کننده ای که عاجز نیست از مقاومت در برابر تو و دارای نیّت درست و در راه حق بیناست و راستگویی نجاتبخش هر رستگاری میباشد. پیغمبر زره آهنین خود را به علی بن ابیطالب پوشانید و ذوالفقار را به دست او داد و درباره او این چنین دعا کرد: بار خدایا یاری کن او را این برادر من است و پسر عموی منست مرا تنها مگذار که تو بهترین وارثین هستی. علی بن ابیطالب روانه میدان گشت و با عمرو روبهرو شد و به او گفت: تو گفتهای هر کس سه چیز از من درخواست کند یکی از آنها را برآورده میکنم عمرو گفت آری چنین است، علی بن ابیطالب گفت من از تو درخواست میکنم که بگویی: اشهد ان لا اله الا الله و ان محمداً رسول الله و تسلیم پروردگار شوی؟ عمرو گفت این را از من نخواه پس از آن علی بن ابیطالب گفت خواسته دوم آنکه تو برگردی به وطن خود که اگر محمد در ادعای نبوّتش راستگو است در نتیجه تو سعادتمندترین مردم خواهی بود (زیرا از کشتن پیغمبری خودداری نمودی) و اگر در این ادعایش دروغگو میباشد که این همان خواسته تو است عمرو در جواب گفت: زنان قریش این موضوع را واگو میکنند و من به آن تن در نمیدهم، علی ابن ابیطالب گفت : خواسته سوم آنست که با من در نبرد درآیی. عمرو بخندید و گفت من گمان نمیکردم کسی در میان عرب مرا با چنین درخواستی بترساند سپس گفت تو کیستی؟ (چون علی پیچیده به لباس آهنین بود او را نمیشناخت) گفت من علی بن ابیطالبم عمرو گفت ای پسر برادر سوگند به خدا من دوست ندارم ترا بکشم ؛ علی بن ابیطالب گفت : سوگند به خدا من دوست دارم که ترا بکشم در این هنگام تکبّر و نخوت او به جوش آمد ؛ علی بن ابیطالب به او گفت تو سوار بر اسبی و من پیاده چگونه با تو بجنگم؟ او به سرعت از اسب خود به زیر آمد و شمشیر از غلاف بیرون کشید مانند آتش شعلهور گردید و به یکدیگر درافتادند غبار میدان را گرفت علی بن ابیطالب سپر خود را حایل کرد شمشیر عمرو بر آن فرود آمد و آن را بشکافت و سر او را زخمین کرد پس از آن علی بن ابیطالب شمشیری بر دوش او زد عمر بر زمین افتاد و جان سپرد و مسلمانان صدا به تکبیر بلند کردند. چون پیغمبر صدای تکبیر بشنید دانست که عمرو کشته شد. علی بن ابیطالب با صورتی درخشان به سوی پیغمبر آمد، پیغمبر به علی بن ابیطالب فرمود هنگامی که او را کشتی خود را چگونه یافتی؟ عرض کرد آن چنان خویش را نیرومند یافتم که اگر تمام اهل مدینه با من روبهرو میشدند بر آنان غلبه میکردم پس از آن لشگر دشمن شکسته خورده و فرار کردند چون با ابوسفیان روبهرو شدند او به ایشان گفت برگردید که این واقعه برای ما سودی نداشت….»
اقتباسی از شواهدالتنزیل ج۲صص۵-۶-۷
پینوشت: در سال پنجم و در جنگ خندق شرایط بر مسلمانان به جهت حضور سپاه پرتعداد مشرکان که از اقوام (و احزاب) (۱) گوناگون بودند و در عین حال خیانت یهودیان مدینه، بسیار سخت میگردد. در این جنگ پس از عبور پنج قهرمان قریش ، از جمله عمرو بن عبدود از خندق ، عدهای از اصحاب که از فریادهای عمرو برای مبارزه به شدت هراسان شده بودند تصمیم گرفتند تا رسول خدا را تحویل قریش دهند! (آیه ۱۲/احزاب تلویحا به این مطلب اشاره دارد) و خود فرار کرده (۲) به قریش پناه آورند؛(۳) تاریخ نویسان از میان صحابه ، نام ابوبکر و عمر را آوردهاند(۴) که به تعبیر قرآن وعدهٔ خدا و رسول را فریبی بیش نمیانگاشتند،
(۵) منابع تاریخی اصل پیشنهاد تحویل رسول خدا را به عمر بن خطاب نسبت میدهند
.(۶) در منابع شیعی مدارکی است که نشان میدهد در این جنگ شیخین (۷) ، آن چنان به هراس افتاده بودند که بتهایی را در محلی امن پنهان نمودند تا در صورت غلبه مشرکان ، با آشکار ساختن آن بتان ، خود را هم آیین مشرکان جلوه دهند به امر پیامبر ، امیرمؤمنان بتها را از بین میبرند (۸) ؛ و البته به لطف رسول رحمت ، آبروی این دو نفر حفظ شده و ماجرا علنی نمیشود. ۱- سوره احزاب به ماجراهای این جنگ اشاره دارد
. ۲- اشاره به آیه ۱۰/ احزاب ۳ و ۶- تفسیر البرهان ۲۹۸/۳ ۴- تفسیر قمی ، بحار ج۲۰ ص۲۰۲ و ۲۲۹ ۵- اشاره به آیه ۱۲/احزاب ۷- در کتب تاریخی ، دو خلیفه اول را شیخین مینامند. ۸- محتضر ص۵۸-۵۹ ؛ بحار ج۳۰ ص۳۲۴-۳۲۵ و ۳۳۲-۳۳۳ @yaranemhdi